ویژگی‌های یک والد خوب چیست؟

فرشاد طاهری

آلن دوباتن درفصل اول تازه‌ترین کتابش “مسیر درمانی“، فهرست مختصر و مفیدی از ویژگی‌های والد خوب را جمع کرده است؛ دوباتن اذعان دارد که چنین فهرست کوتاهی ممکن است از خطای تعمیم‌دهی مبرا نباشد، اما با در نظر داشتن چنین شانسی هم بد نیست که این لیست را  با هم مرور کنیم:

  • اولین و مهمترین ظرفیت یک والد خوب این است که از به دنیا آمدن و حضور فرزندش در زندگی خود احساس خوبی داشته باشد و هیچوقت از بیان و انتقال این احساس به فرزندش دریغ نکند. هیچ کودکی با دریافت چنین تعریفی لوس و ننر نمی‌شود؛ بزرگسالان لوس و ننری که اطراف‌مان می‌بینیم اغلب افرادی هستند که در کودکی از عشق والدین محروم بوده‌اند، نه کسانی که از والدین‌شان محبت زیاد دریافت کرده‌اند.
  • یک والد خوب نسبت به کودکش پذیرنده است. با دقت به چیزی که این انسان کوچک تلاش می‌کند بگوید گوش می‌دهد؛ هم‌قد کودک می‌نشیند و به پیامی که بچه می‌خواهد منتقل کند -که شاید عجیب و غریب یا بی سرو ته باشد- توجه می‌کند. این حرف می‌تواند غمگین بودن وسط مهمانی تولد، عصبانیت و نفرت از معلم یا بی‌حوصلگی از حضور دایی و خاله و مادربزرگ باشد. گاهی احساسات کودک چنان پیچیده است که قضاوت و تشخیص آن در ذهن منطقی یک بزرگسال جایی نمی‌یابد. در چنین وقتی والد خوب قضاوت را تعطیل می‌کند و حرف کودک را می‌پذیرد. نگران نباشید، چنین کاری باعث تربیت یک انسان متوقع و از خودراضی نمی‌شود. اغلب بزرگسالانی که سر خواسته‌ها یا احساس خودشان سروصدا و جار و جنجال به پا می‌کنند و جیغ می‌زنند، آنهایی هستند که کسی در کودکی به اصل حرفی که می‌زده‌اند توجهی نکرده است.
  • یک والد خوب آنقدری شکننده و نازکنارنجی نیست که همیشه انتظار اطاعت محض داشته باشد. والد خوب از اینکه گاهی از طرف بچه عصبانی‌اش “احمق” خطاب بشود نمی‌ترسد چون غرور و نخوتش را خیلی پیش از اینها بر زمین گذاشته است. والدین خوب بر قله‌ی بی‌عدالتی دنیا ایستاده‌اند؛ جایی که فرزندان‌شان به خصوص در دوران نوجوانی، همه سختیهای دنیا را با فریاد کشیدن و قانون‌شکنی در حق آنها تلافی می‌کنند. آنها علاقه‌ای به ترساندن بچه‌ها از خودشان ندارند؛ آنقدری اعتماد به نفس دارند که بتوانند با نادیده‌گرفته شدن خودشان در طول رشد فرزندشان کنار بیایند.
  • والدین خوب نسبت به فرزندشان حسادت ندارند. آنها به اندازه کافی قوی هستند که بپذیرند فرزندان‌شان از خودشان زندگی بهتری دارند. دیگرآزار نیستند و از قرار دادن فرزندشان در موقعیت‌های سخت و مصیب‌وار لذت نمی‌برند. از بزرگ‌کردن و یادآوری مدامِ اشتباهات کودک احساس باهوشی نمی‌کنند و نیازشان به قدرت را با کنترل تمام حرکات و سکنات کودک‌شان ارضا نمی‌کنند.
  • والدین خوب نمی‌خواهند حسرت ها و غم خود را به کودک‌شان منتقل کنند. ناراحت کردن کودک به خاطر اینکه کسی خیلی وقت پیش یا خیلی دورتر از اینجا شما را ناراحت کرده است واقعا ایده‌ی خوبی نیست. (جمله‌ی اول را دوباره بخوانید: آنها نمی‌خواهند، اما گاهی انتقال این احساسات اجتناب‌ناپذیر است و اتفاق میفتد، به خصوص وقتی حجم غم و خشمی که به عنوان والد احساس می‌کنیم بسیار زیاد است. در چنین مواردی لازم است با کودک حرف بزنیم و مطمئنش کنیم که او دلیل احساس بد ما نیست و هر اتفاقی که بیفتد روی عشق و علاقه و توجه ما نسبت به او تأثیری نخواهد گذاشت.- مترجم)
  • والدین خوب بر مسائل روانی و مشکلات خودشان واقف هستند و به کودک هم کمک می‌کنند که یاد بگیرد چطور از این مشکلات عبور کند یا با آنها به نحوی سالم برخورد کند. اصرار به طبیعی و نرمال نشان دادن همه چیز ندارند؛ این کار باعث می‌شود که کودک همیشه به این فکر کند که کجا و در چه موردی دروغ شنیده یا واقعیت از اون پنهان شده است.
  • سموم درون خود را به فرزندان‌شان تزریق نمی‌کنند. حسادت، ترس، بلندپروازی یا ناامیدی‌های درون‌شان را برای خودشان نگه می‌دارند.
  • از کودک‌شان انتظار توجه زیاد ندارند چون توجه مورد نیاز خود را در فضاهای دیگر و از افراد دیگر دریافت می‌کنند.
  • والدین خوب از بچه‌های خود انتظار تحسین و تمجید و به خصوص سپاس‌گزاری ندارند. می‌دانند که کی باید حوصله سربر و آرام باشند. هیجان‌ها و ترس‌های فرزندشان را جذب می‌کنند و چیزی به آنها اضافه نمی‌کنند. هر روز وظایف خود را انجام می‌دهند و به صورت کسالت‌باری قابل اعتماد هستند. البته که زیر پوست‌شان همه مسائل ریز و درشت زندگی خودشان در حال جوش و خروش است، اما واقعا نیازی نیست که کودک بداند که والدینش انسان‌هایی بسیار پیچیده و چندبعدی هستند.
  • والد خوب می‌داند چطور بازی کند چون ذهنش برای تخیل‌کردن آزاد است. عروسک میتواند پرنسس باشد و کاناپه کشتی سرگردان وسط دریا، شاید مجبور بشویم شام را نیم ساعت دیرتر بخوریم. درون آنها آنقدر محکم هست که نیازی به نمایش سخت‌گیری و انضباط بیش از حد ندارند. آنها میتوانند به خودشان اجازه دهند که کمی کارهای احمقانه هم بکنند.
  • آنها راجع به حد و مرزها آگاه هستند. بازی خیلی خوب بود و خوش گذشت اما حالا دیگر باید بخوابیم. والد خوب در مسیر احترام به واقعیت‌ها و قوانین از مورد نفرت کودک قرار گرفتن نمی‌ترسد؛ چون این نفرت همیشگی نیست.
  • کودک در حضور والد باید اجازه و جسارت نه گفتن و مخالفت را داشته باشد و این توانایی را تمرین کند. قرار نیست که کودک تصمیم نهایی را بگیرد اما باید همیشه در مسیر تصمیم‌گیری نظرش شنیده شود.
  • والد خوب باید حساس باشد و روحیه لطیفی هم داشته باشد. پاره شدن یک عروسک یا گم شدن چشم خرس عروسکی شاید موضوع مهمی در دنیای بزرگسالی نباشد اما احتمالا در دنیای کوچک اطراف کودک حادثه‌ی بسیار بزرگی است. والدین خوب صبوری کافی برای رسیدگی به این بحران‌های بزرگ را دارا هستند و یقین دارند که بلوغ فکری از پس یک آزادی هدفمند پدید می‌آید.

منبع:

  • De Botton, A. (2023, October 5). A Therapeutic Journey. Random House.
  • https://www.theschooloflife.com/shop/a-therapeutic-journey

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *