احساسات فرونشانی‌شده و اضطراب(1)

فرشاد طاهری

بخش زیادی از اضطرابی که فرد تجربه میکند برآمده از مسائل مربوط به ارتباطات بین فردی  است. وقتی فرد نمی‌تواند احساسات و نیازهایش را به درستی به اطرافیانش منتقل کند مدام با احساس کلافگی و خستگی ذهنی درگیر است که در بلند مدت باعث آشفتگی روانی و اضطراب مزمن می‌شود. همین اتفاق وقتی فرد قادر به مرز گذاری و “نه” گفتن نیست هم تکرار می‌شود. قبول کردن درخواست‌های نامعقول سایرین یا حتی قرار گرفتن در وضعیتی که مجبور به شنیدن آن درخواست نامعقول و رد آن باشید باعث ایجاد اضطراب زیادی می‌شود.

غالب افراد درگیر با اختلال اضطراب در خانواده‌هایی رشد کرده‌اند که بیان احساسات، ابراز نظر و مخالفت با هسته‌های قدرت در آن‌ها نهی شده و ناشایست تلقی می‌شده است. کودکی که در چنین فضایی رشد می‌کند مجبور است احساسات خود را به لایه‌های زیرین منتقل کند. چنین فردی در بزرگسالی ممکن است حتی درک دقیقی از چیزی که احساس می‌کند هم نداشته باشد، چه برسد به اینکه بخواهد آن احساس را بیان کند.  خشم فروخورده در دوران رشد یکی از مهمترین عاملین اضطراب مزمن و حمله‌های پنیک است. عموما حمله‌ی اضطرابی و پنیک شکل بیرونی احساساتی فروخورده از جمله خشم، غم، سرخوردگی و ناامیدی است. احساساتی که در جای خود به رسمیت شناخته نشده و بیان نشده‌اند به شکلی متفاوت و غیرقابل درک به صورت حمله‌ی پنیک خود را نشان می‌دهند. در مسیر درک احساسات و ریشه‌های اضطراب ابتدا تلاش میکنیم بیشتر در مورد ماهیت احساسات مان یاد بگیریم و در مطلب بعدی هم به راهکارهای مدیریت اضطراب برآمده از این احساسات بپردازیم:  

  1.  احساسات، بر خلاف افکار، تمام بدن را درگیر می‌کنند؛ احساسات توسط بخش‌هایی از مغز و سیستم عصبی غیرارادی هدایت می‌شوند. مثلا وقتی هیجان زده می‌شوید ضربان قلب، گردش خون و دمای بدن شما بدون اراده‌ی خودتان تغییر میکند.
  2.  احساسات ناگهان و بدون زمینه ایجاد نمی‌شوند. ممکن است که ما در لحظه متوجه نباشیم که چرا از یک برخورد عادی بسیار آزرده شده‌ایم، اما احساس ما توسط افکار و پیش‌زمینه‌های ذهنی که حتی ممکن است به وجود آنها آگاه نباشیم تحت تاثیر قرار می‌گیرند. استرس نیز احساسات ما را تغییر می‌دهد؛ وقتی که تحت فشار یا استرس هستیم ممکن است بسیاری محرک‌ها را طور دیگری تجربه و احساس کنیم.
  3. احساسات را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: احساسات ساده مثل خشم، غم، ترس و لذت و احساسات پیچیده مثل حسرت، اشتیاق، ناامیدی و بی‌تابی.  احساسات ساده معمولا  عمر کوتاهی دارند، منفعلانه هستند و باعث واکنش فیزیولوژیک غیرارادی می‌شوند. در حالیکه احساسات پیچیده ماندگارتر و برآمده از روند افکار ما هستند. به عنوان مثال خشم یک احساس ساده است که میتواند عکس‌العمل ما به یک اتفاق بیرونی باشد، اما کینه و نفرت احساسات پیچیده‌ای هستند که حاصل افکار ما و احساسات قبلی هستند.
  4. احساسات منبع انرژی ما هستند. احساسات ما هستند که ما را به انجام کارهای مختلف وا می‌دارند. یک فرد افسرده که حتی توانایی بیرون آمدن از تخت خود را هم ندارد معمولا همزمان بیان می‌کند که احساسی هم ندارد و چیزی نمی‌تواند باعث خوشحالی یا حتی ناراحتی‌اش بشود. احساس نکردن ترس، خوشی یا غم باعث می‌شود که از جای خودمان تکان نخوریم
  5. احساسات به صورت مخلوط تجربه می‌شوند. خیلی اوقات چیزی که تجربه می‌کنیم احساس ساده‌ای مثل غم یا شادی نیست، بلکه ترکیبی از چند احساس و بعضاً متناقض است. معمولا خشم و ترس همراه هم  تجربه می‌شوند. یا به موقعیتی فکر کنید که یک جر و بحث جدی با والدین، فرزندان یا شریک عاطفی خود داشته‌اید و هم‌زمان خشم، عشق و احساس گناه را تجربه می‌کنید.
  6. احساسات واگیر دارند و از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شوند. احساسات ساده، به خصوص غم و شادی به سرعت بین افراد نزدیک به هم انتقال می‌یابد. البته افرادی که به احساسات خود آگاه‌تر باشند کمتر قربانی این همه گیری احساسی می‌شوند.
  7.  احساسات درست یا غلط نیستند. در واقع سیستم ارزش‌گذاری و افکار پشت احساسات را می‌توان قضاوت و ارزیابی کرد، اما احساسات مثل بقیه واکنش‌های سیستم عصبی ما به خودی خود خوب یا بد نیستند. هیچکسی را تنها با ارزیابی احساسش نمیتوان قضاوت کنیم، حتی خودمان را. برای قضاوت باید یک لایه پیش‌تر برویم و افکار و عقایدمان را بازبینی کنیم.
  8. احساسات بسیار قوی معمولا نشانی از نیازهای برطرف نشده در خود دارند. به عنوان مثال اضطراب حضور در جامعه را می‌توان با نیاز برطرف نشده‌ی به پذیرش در همان جامعه هم‌ارز تلقی کرد. احساسات قوی بعد از یک بازی فوتبال که به تخریب اموال عمومی منجر می‌شود را میتوان با نیاز افراد به دیده شدن و پذیرفته شدن توسط جامعه و حاکمیت مربوط نمود از این رو جست‌وجو برای رسیدن به نیازهای برطرف نشده‌ای که ریشه‌ی احساسات ما هستند به درک و مدیریت بهتر آنها کمک می‌کند.
  9. احساسات معمولا سرکوب (فرونشانی یا Suppress) می‌شوند؛ خودآگاه یا ناخودآگاه. تصور کنید با شریک عاطفی‌تان دعوای سختی کرده‌اید و تنها دقایقی بعد باید در یک جلسه کاری شرکت کنید؛ آگاهانه خشم و ناراحتی خود را سرکوب میکنید تا جلسه را اصطلاحاً حرفه‌ای برگزار کنید. یا ناخودآگاه برای تجربه تکردن احساسات خود را درگیر کار، ورزش یا پشت سر هم دیدن یک فصل یک سریال می‌کنید. وقتی سرکوب احساسات مزمن و طولانی‌مدت اتفاق میفتد تدریجاً ارتباط ما با آن احساس قطع می‌شود و بازیابی و بازشناسی آن به راحتی امکان‌پذیر نیست. وقتی این سرکوبی از کودکی شروع شده باشد در بزرگسالی حتی ممکن است این تصور را ایجاد کند که احساسی ندارید یا جای احساسات‌تان خالی است.

در ادامه تلاش خواهیم کرد روش‌های مشخص و سالم برخورد با احساسات به تبع آن درک و فهم اضطراب را بررسی کنیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *