واکنش‌های احساسی و مکانیسم‌های مقابله

فرشاد طاهری

من از کودکی شیفته‌ی تماشای تلویزیون بودم. اما به عنوان یک دهه شصتی هر زمان که در شبکه های اجتماعی صحبت از کارتون‌های محبوب دوره کودکی می‌شود با تعجب به آدم‌هایی نگاه می‌کنم که از کارتون‌هایی مثل بچه‌های کوه آلپ، حنا دختری در مزرعه، بل و سباستین و …  به عنوان محتوای مورد علاقه ی خود تعریف می‌کنند. البته هم‌زمان شاکی هم هستند که چرا باید در کودکی چنین محتوای غمگین و افسرده‌کننده‌ای را به عنوان برنامه‌ی کودک تماشا می‌کرده‌اند.

 تحمل غم و اندوه و به خصوص اضطرابی که دنیای این کارتون‌ها با خود داشتند برای من غیرممکن بود. در واقع مدل برنامه کودک تماشا کردن من اینطوری بود که به محض اینکه تیتراژ یکی از کارتون‌های فهرست بالا شروع می‌شد  می‌رفتم دنبال اسباب بازی‌هایم یا همانجا جلوی تلویزیون خودم را مشغول کار دیگری می‌کردم. تا نوبت به برنامه بعدی که کارتونی خنده دار مثل کلانتر، بامزی یا برنامه‌ای بدون استرس مثل کار و اندیشه، هادی و هدی و … باشد برسد و من به تلویزیون برگردم. این موضوع در مورد برنامه‌های دیگری از قبیل فیلم و سریال پلیسی، مسابقات و … وجود نداشت و اضطراب آنها پرهیجان و دوست داشتنی بود.

اخیراً برای خودم هم مساله شد که خاستگاه این تفاوت از کجا بوده؟ سمت خودشیفته‌ی روانم دوست داشت فکر کنم که من از همان 4 سالگی نابغه بوده‌ام و میتوانستم خودم را از محتوایی که برای سلامت روانم مضر بوده دور نگه دارم اما خب اولا که نتیجه واقعا چیز جالبی نشده و استرس آن برنامه‌ها غیرمستقیم بر من هم تاثیر گذاشته است و ثانیا حالا دیگر مطمئنم که نابغه نبوده‌ام!

 دلیل اصلی تفاوت ما در واکنش به چیزی مثل یک کارتون در برنامه‌کودک را می‌توان در موارد زیر جستجو کرد:

  • ماشه‌ها یا برانگیزاننده‌های احساسی: برای هرکسی در طول زندگی اتفاقات تلخ و شیرینی افتاده است که باعث ایجاد خاطراتی در بخش خودآگاه یا ناخودآگاه مغزش شده‌اند. واکنش اولیه انسان به هر محرک خارجی ابتدا بررسی این خاطرات و کشف شباهت‌ها و تفاوت‌های آن محرک با تجربه‌های قبلی است. در مورد من غایب بودن مادر به عنوان ماشه عمل می‌کرده است و واکنش احساسی در حد ترک صحنه را موجب می‌شده و برای دیگری ممکن است مسابقه‌ی اطلاعات عمومی و اضطراب پایان زمان پاسخگویی چنین واکنشی را برانگیزد.
  • موضوع دیگر مقدار دخیل بودن احساسات فرد در محتوای برنامه است. شرکت‌کننده‌ی مسابقه که با پایان وقت مقرر جواب درستی به سوال نمی‌دهد نهایتا جایزه‌ی کمتری می‌گیرد و اتفاق مهمی در زندگی‌اش نمیفتد، اما سرنوشت کودکی که هم‌زمان در حال مبارزه با آدم بدها و جستجوی مادرش است و هر قدمی که برمی‌دارد ممکن است با یک وضعیت غیرقابل تحمل روبرو شود احساسات بیشتری از من را جلب و جذب میکند.
  • اهمیت امکان هم‌ذات‌پنداری، همدردی و مربوط بودن داستان و شخصیت‌های آن هم موضوع مهم دیگری است. به عنوان مثال شخصیت‌های سریال چاق و لاغر که عروسک و بزرگسال بوده‌اند برای من باعث خنده می‌شدند و از اتفاقاتی که برایشان می‌افتاد ترس و اضطراب مخربی تجربه نمی‌کرده‌ام، اما با شخصیت کودکی همسن و سال خودم که تنها و در جایی دور به دنبال نشانی از والدینش می‌گردد بسیار اضطراب‌آور تجربه می‌شده است. مثال خوب دیگرش تفاوت واکنش منی که هیچوقت فوتبال بازی نکرده‌ام نسبت به یک بازی حساس با واکنش برادرم به همان بازی است که سال‌ها فوتبال بازی کرده است.
  • تفاوت دیگر در واکنش احساسی ما از سمت کنترل فضا و مشخص بودن پایان ماجرا ناشی می‌شود. محتوایی که باعث بروز واکنش احساسی قوی در من می‌شود توانایی دارد چنان مرا در روایت خود غوطه‌ور کند که من کنترل خودم برای فضای پیرامونم را فراموش کنم و دقیقا هم‌پای شخصیت داستان رنج را تجربه کنم. ناخوشایندی این احساس عدم کنترل من را از تماشای چنین برنامه‌ای فراری خواهد داد.
  • مهارت‌های مقابله با احساسات ناخوشایند عامل دیگری در تفاوت واکنش ما به چیزی است که تماشا می‌کنیم. این مهارت‌ها در نسل ما اغلب به صورت ناخودآگاه و با الگو گرفتن از خانواده و جامعه شکل می‌گرفته‌اند. حالا البته به کمک ادبیات کودکان و کتاب‌های خوبی که در اختیار والدین و کودکان قرار می‌گیرد اینگونه مهارت‌ها آموزش داده می‌شوند و کودک این نسل آماده‌تر از ما با رسانه روبرو می‌شود.

نسل والدین ما دهه شصتی‌ها غالبا اطلاعات زیادی در خصوص پرورش کودک نداشتند. پیشرفت علم و تکنولوژی در سال‌های قرن بیستم آن‌قدر سریع بوده است که حتی اگر کسی در آن زمان ایران، زیر بمب و موشک‌باران و خفقان سیاسی-اجتماعی کتابی در مورد تربیت کودک پیدا میکرده و می‌خوانده است بعید نبوده که آنقدر جامعه با زمان نوشته شدن کتاب متفاوت شده باشد و یا محققان جدیدتر به نتایجی کاملا مخالف نظریات آن کتاب رسیده باشند که خواندن آن کتاب هم تاثیر مثبتی بر مهارت‌های فرزندپروری آنها نداشته است. انگار بخش زیادی از نسل ما و البته همه نسل‌های قبل از ما کاملا به حال خودمان رها شده بودیم. تلاش برای حل و فصل این کمبودها و بستن پرونده‌های باز کودکی، کیفیت زندگی امروز ما را به نحو قابل ملاحظه‌ای بهبود می‌بخشد.

1 دیدگاه دربارهٔ «واکنش‌های احساسی و مکانیسم‌های مقابله»

  1. من خودم کارتون هایی مثل باخانمان رو‌خیلی دوست داشتم ماجراجویی خوب و سرگرم کننده رو به همراه داشت ولی خب یسری مثل همون چاق و لاغر برای من خنده دار نبود و به نظرم ترسناک بود
    حتی هاج زنبور عسل هم تیتراژ ترسناکی داشت

    ولی هنا دختری در مزرعه یه حس همزادپنداری رو برای من به همراه داشت مدل کار تو روستا و…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *