یکی از همراهان ما در اینستاگرام فاصله سوالی چند قسمتی پرسیده بود که همانجا هم در پستی پاسخ رو منتشر کردیم؛ تصمیم گرفتم این سوال و جواب را به صورت متنی در وبسایت هم قرار بدیم:
سوال اول: اغلب کسانی که سالها و حتا بیش از یک دهه منظم در روند رواندرمانی تحلیلی پیش رفتند تصور میکنند پیشرفت کردند ولی درواقع از بیرون و به چشم دیگران تغییری در اونها مشاهده نمیشه. در متد تحلیلی من تابحال تغییر بنیادین در آدمها ندیدهم و چه بسا همون که بود تشدید هم شده.
خیلی ممنونیم از سوالت؛ در اولین قسمت گفتی کسانی بعد از سالها درمان فکر میکنند که پیشرفت کردند اما “در واقع از بیرون” تغییری دیده نمیشود؛ موضوعی که باید در نظر داشت این هست که اصولا شروع یک فرایند طولانی درمانی موضوعی شخصی برای فردی است که خود را در اختیار این روند قرار میدهد؛ در واقع هدف درمان با توجه به مسائلی مشخص میشود که فرد در جلسات آشنایی اولیه به عنوان شکایت اصلی با درمانگر در میان میگذارد؛ از این رو ممکن است نتایج برای خود آن فرد با چیزی که افراد در بیرون انتظار دارند متناسب نباشد؛ بخش دوم که گفتید در کسی تغییر بنیادین ندیدید بسیار وابسته است به تصور ما از “تغییر بنیادین” و البته تجربه شما در برخورد با افراد تحت روان درمانی تحلیلی؛ به هر حال روان کاوی یا روان درمانی تحلیلی داعیه درمان کلیه مسائل و کمک به کلیه مراجعین را هم ندارد، اما “تغییر بنیادین” هم برای توصیف اتفاقی که قرار است پس از یک دوره روانکاوی یا روان درمانی تحلیلی روی دهد تعبیر صحیحی نیست؛ در واقع سوال اصلی این است که چرا انتظار داریم آدمها به صورت بنیادین تغییر کنند؟ مگر میتوان پیشزمینههای ژنتیک و تاثیرات خانواده و اجتماع را بر فردی 35 ساله، با فقط هفتهای 50 دقیقه روان درمانی به صورت بنیادین تغییر داد؟ حتی اگر جواب به این سوال مثبت باشد مقصد کجاست؟ تغییر بنیادین به چه؟ روانکاوی از این نرمالیزاسیون به جد مبراست و تعریف یگانهای برای انسان نرمال، موفق، ابر-انسان و … ندارد که همه ابنا بشر باید به آن شکل تبدیل شوند.
سوال دوم: متد تحلیلی ته نداره و میشه سالهای سال ادامهش داد و طبعن از یک جایی به بعد وابسته شد به رواندرمانگر. مشاهده من این بوده که درمان تحلیلی اصلن انگار دنبال «درمان» نیست، درستش روان«کاوی»ه و اصلن ادعای درمان هم شاید نداره؟
در بخش دوم پرسیدید که چرا متد تحلیلی پایان نداره؟ اتفاقا یک درمان تحلیلی پایان دارد اما پایان آن در زمان شروع مشخص نیست؛ پایان درمان همچون شروع درمان فرایندی است در تفاهم و توافق درمانگر و مراجع؛ درمانگران برای تشخیص زمان پایان دادن به درمان آموزش میبینند و تلاش آنها رسیدن به وضعیتی است که مراجع از درمان بینیاز شود. موضوع ایجاد وابستگی البته که در درمان مطرح است؛ اصولا هر رابطهی انسانی در زمان ایجاد چنین وابستگیهای سالمی در اوج کارایی خود است و موضوع وابستگی از مسائل مهم بحث در طول دوره درمان است.
فروید به عنوان بنیانگذار این روش مکررا تذکر میدهد که کار ما تحلیل روانی است و درمان یا همان ناپدید شدنِ علائم بیماری از اثرات جانبی این فرایند است. واقعیت این است که در مسیر آموزش روانکاوی نیز، بر خلاف روانپزشکی، تمام توجه و تاکید بر روی تحلیل روان مراجع با استفاده از تداعی آزاد و تعبیر رویا است و مراجع روانکاوی با پاتولوژی که دارد دسته بندی نمیشود. بر خلاف سیستم روانپزشکی که از ابتدا تشخیص اختلال بر اساس دستنامهها بایست وارد پرونده شده و روند درمان دارویی مطابق پروتکلها تا زمان ناپدید شدنِ هرچند موقتِ علائم ادامه یابد، در روانکاوی ما با انسان و کل جهان روانی او روبرو هستیم؛ تحلیل مسائل روانی فرد است که ممکن است به برطرف شدن مشکلات فرد کمک کند.
سوال سوم: متدهای دیگه معمولن زمان تخمینی برای دوره درمان دارند و یا تکنیکهایی آموزش میدند تمرینهایی دارند و… (مثل شناختی) یا دیدگاههایی رو از طریق چالشها به فرد معرفی میکنند که باعث تغییر عمیق در نگاهش میشه (مثل اگزیستانسیال… ) و در نهایت مهارتهای مراجع رو در ابعاد مختلف بیشتر میکنند.
در ماجرای مقایسه روانکاوی و دیگر رویکردهای درمانی، از جمله رویکرد شناختی، ادبیات تحقیق و پیشینه علمی جامعی وجود دارد. بله، درمان با رویکردهای تحلیلی شامل آموزش مهارت نیست؛ در واقع اگر مهارت آموزی راه حل موثری بود با وجود دهها هزار عنوان کتاب با موضوع خود-یاری (Self-help) که از دهه 1960 میلادی همچنان و همیشه در صدر پرفروش ترین کتابهای دنیا هستند موضوع رواندرمانی باید از دنیای امروز ما حذف میشد. بر اساس دیدگاه روانکاوی، بخش بزرگی از احساسات، عواطف و اعمال ما تحت تاثیر ضمیر ناآگاهمان صورت میپذیرد و بدون رسیدگی به مسائلِ آن، تغییری در بخش آگاه رخ نمیدهد. از این رو توصیف مشاهدهگر بیرونی از تغییر فرد، نمیتواند دقیق باشد. چه اینکه تجربه هر دوتاییِ درمانگر-مراجع با دوتاییِ دیگر متفاوت است و ممکن است نتایج متفاوت در زمانبندیهای متفاوت اتفاق بیفتد.
سوال چهارم: با تمام این تفاصیل که همه برداشتهای شخصی منه، دوست دارم بدونم چرا متد تحلیلی اینقدر اقبال داره در ایران (تقریبن مطمئنم در بیشتر جاهای دنیا درصد اقبالش پایینتر باشه)؟ و حتا بعضیها معتقدند تنها روش درست رواندرمانی همینه و فقط از طریق روانکاویه که میشه سلامت روان پیدا کرد.
هیچکسی با سابقهی آکادمیک ادعا نمیکند که تنها و تنها همین یک رویکرد برای روان درمانی کارایی دارد و پژوهشهای مختلفی نیز در این زمینه انجام شده است؛ اما نباید از نظر دور داشت که درمانهای کوتاه مدت و ماژول محور بسیار مورد علاقهی شرکتهای بیمه درمانی هستند، زیرا کمترین هزینه را بر سیستم بیمه تحمیل میکنند.
در خصوص اقبال به روانکاوی در ایران و جهان فکر میکنم مشاهده دقیقی نداشته باشیم. به علت هزینه بالا که تقریبا تحت پوشش هیچ بیمه درمانی نیست و همچنین نیاز به تعهد زمانی طولانیمدت از طرف مراجعه کننده، معمولا روانکاوی در صدر روشهای روان درمانی نیست؛ از طرفی با توجه به محدودیت روانکاوها در تعداد مراجعی که میتوانند بپذیرند، یافتن روانکاوی که در عین اعتبار و شهرت وقت آزاد میز برای پذیرش بیمار جدید داشته باشد کار راحتی نیست. اما در فضای عمومی صحبت از روان درمانی تحلیلی و روانکاوی بیشتر است، دقیقا به دلیل تاثیر عمیقی که فرد از رابطهی درمانی خود میپذیرد و مسائلی که در مورد خود و روابطش کشف میکند و اشتیاق دارد که این موضوعات را با افراد دیگر نیز به اشتراک بگذارد و یا آنها را هم ترغیب کند که چنین فرایندی را تجربه کنند. همین طور به علت طولانی بودن روند روانکاوی یا درمان تحلیلی، روانکاو به یک فرد مهم در زندگی مراجعهکننده تبدیل میشود و احتمالا مثل هر فرد مهم دیگری در زندگی، در صحبتهای روزمره با دوستان و همکاران از او ذکری به میان خواهد آمد.
تمام پاسخ بالا در چند بخش میتوان خلاصه نمود؛ اول اینکه اگر روانکاوی و درمان تحلیلی همچنان پرقدرت است و به صورت بالینی و آکادمیک در حال توسعه و تعمیق است متکی به اثربخشی آن است. دوم اینکه موضوع روانکاوی و درمان بین مراجع و درمانگر اتفاق میفتد و ممکن است از دید ناظر بیرونی ملموس نباشد، اما این علامت بی اثر بودن درمان نیست. و سوم اینکه بله، رویکردهای مختلف درمانی، بر مبنای پشتوانه نظری خود از تکنیکهای گوناگونی برای درمان استفاده میکنند؛ در دنیای امروز، افراد برای انتخاب رویکردی که با نیازها و اهدافشان متناسب است میتوانند آگاهی لازم را به رایگان کسب کنند و آزادانه و آگاهانه درمانگر خود را انتخاب نمایند. با این وجود هیچ رویکرد درمانی ضمانت کارایی ندارد، فرد ممکن است با درمانگر دیگری از همان رویکرد یا کلا در رویکردی دیگر نتایج بهتری کسب کند.