خوانشی روانکاوانه از اسطوره تسئوس، لابیرنت و مینوتور

ملانی کلاین روانکاو برجسته و نظریه پرداز روابط ابژه از غریزه یا رانه‌ای صحبت می‌کند تحت عنوان رانه معرفت‌شناسی که سنگ بنای میل و اشتیاق ما به کسب دانش و شناختن دنیاست.

بر اساس این نظریه، در دوره نوزادی، مادر که همه دنیای نوزاد است، تبدیل به اولین موضوع این غریزه یا کنجکاوی‌ها می‌شود. نوزاد و کودک نسبت به مادر و در ابتدا در حالیکه ذهن هنوز در حالتی بسیار بسیار ساده و ابتدایی است، نسبت به بدن مادر کنجکاو است و بر اساس این کنجکاوی‌ها در مورد بدن مادر و درون بدن مادر فانتزی‌هایی می‌سازد. البته تمام این فانتزی‌ها مربوط به دوره‌ای هستند که نوزاد هنوز توانایی ذهنی و جسمی تلکم را پیدا نکرده و بنابراین این فانتزی‌ها همگی پیش‌کلامی و ناهشیارند. به همین دلیل در دوران بزرگسالی به خاطر آوردن آنها به شکلی که به طور معمول خاطرات‌مان را به یاد می‌آوریم غیر ممکن است. تنها شکلی که این خاطرات در دوران بزرگسالی ما به خاطر آورده می‌شوند از طریق بروز تظاهرات نمادین آنها در هشیاری است.

به بیان دیگر یعنی از طریق بروز آنها در رویاها و کابوس‌ها، در هنر، ادبیات و اساطیر. بر همین مبنا شاید شکل لابیرنت یا هزارتو، بروز نمادین فانتزی‌های نوزادی انسان در مورد درون بدن مادر باشد. یکی از دلایلی که می‌تواند تایید کننده این فرض باشد پراکندگی گسترده این نماد در طول تاریخ و جغرافیاست. شکل لابیرنت یا هزارتو در نقاشی‌ها و کنده‌کاری‌های سنگی غارها، در معماری و در اساطیر نقاط مختلف دنیا دیده می‌شود. از جمله می‌توان به معماری مجموعه مقبره فرعون، آمن‌هوتپ سوم در مصر اشاره کرد. یا در اساطیر نورس، اختصاصا در اسطوره ورگلمیر، از چشمه‌ای صحبت می‌شود که در ریشه درخت دنیا قرار دارد و با ساختاری هزارتویی احاطه می‌شود.

در یکی از اشعار حماسی فنلاندی، قهرمانی به نام واینموینن به دنیایی زیرین (تونلا) سفر می‌کند که به شکل لابیرنت یا هزارتوست و مملو از موانع و خطرات است.

در اسطوره‌های بومیان آمریکای شمالی نیز همچنین شاهد بروز مکرر موتیف هزارتو هستیم.

اسطوره یونانی تسئوس، لابیرنت و مینوتور یکی از بارزترین مثال‌های ظهور مفهوم هزارتو در اساطیر است که موضوع بحث این مقاله نیز است.

بر اساس این اسطوره، اژه، پادشاه آتن بود و از هیچ‌کدام از همسران خود صاحب فرزند پسر نمی‌شد. او که از این مسئله در رنج و ناراحتی بود برای گرفتن کمک نزد پیشگوی معبد دلفی رفت. پیام پیشگو بسیار رمزآلود بود و اژه متوجه معنای آن نشد و با سردرگمی راه بازگشت به آتن در پیش گرفت. در میانه راه در سرزمین تروزان شبی را میهمان پاتینوس، پادشاه آن سرزمین می‌شود و قول پیشگوی معبد دلفی را برای او بازگو می‌کند. پاتینوس در می‌یابد که معنای پنهان حرف پیشگو این است که اژه، از اولین زنی که با او همبستر شود، صاحب فرزند پسری خواهد شد. با این دانش، شب دختر خود، شاهزاده آئترا را به بستر اژه می‌فرستند و این دو شب را با هم می‌گذرانند.

فردا، اژه، پیش از آنکه راهی آتن شود، شمشیرو صندل خود را زیر تخته سنگی بزرگ پنهان می‌کند و از شاهزاده می‌خواهد هنگامی که پسرش به قدری بزرگ و قوی شد که توانست این تخته سنگ را بلند کند، او را راهی آتن کند.

پسری که حاصل رابطه اژه و آئترا بود را تسئوس نامگذاری می‌کنند و هنگامی که تسئوس مرد جوان و نیرومندی می‌شود روزی تخته سنگ را بلند کرده، شمشیر و صندل پدر را پیدا می‌کند و راهی آتن می‌شود. پهلوان جوان دراین مسیر با موانع و دشمنان زیادی روبرو شده و همه را قهرمانانه شکست می‌دهد و به آتن می‌رسد. اژه بعد از شناختن فرزندش، او را به عنوان ولیعهد به مردم آتن معرفی می‌کند.

همه چیز بر وفق مراد بوده تا زمانی از سال فرا می‌رسد که مردم یونان به مجازات شکست در جنگ با مردمان سرزمین کرت، باید چهارده نفر از جوانان آتنی را به کرت و در واقع به قربانگاه‌شان یعنی هزارتویی در کرت بفرستند. در مرکز این هزارتو هیولایی نیمه‌انسان، نیمه‌گاو به اسم مینوتور زندگی می‌کند و هر کس که پا به درون این هزارتو بگذارد نمی‌تواند راه بازگشت را پیدا کرده و طعمه او می‌شود.

قهرمان اسطوره ما، تسئوس از پدر خواهش می‌کند که امسال او را به عنوان یکی از جوانان آتنی به کرت بفرستند تا بتواند به جنگ مینوتور رفته و او را نابود کند. اژه علیرغم میل باطنی‌اش درخواست ولیعهد را می‌پذیرد و به او اجازه می‌دهد که سوار بر کشتی به همراه سیزده نفر دیگر از جوانان آتنی به کرت برود. پیش از عزیمت از پسر می‌خواهد اگر در این ماموریت پیروز شد و به آتن برگشت، در راه بازگشت به جای بادبان‌های سیاه، بادبان‌های سفید کشتی را افراشته کند که اژه با دیدن آن‌ها متوجه زنده بودن او بشود.

جوانان آتنی به کرت می‌رسند و شب قبل از فرستادن آنها به قلب هزارتو، در دربار شاه کرت حاضر می‌شوند. از جمله افراد حاضر در بارگاه پادشاه کرت، دختر او آریادنه است که با دیدن تسئوس دلباخته او می‌شود و شب، مخفیانه به دیدار او رفته و به او یک شمشیر و یک گلوله نخ می‌دهد. شمشیر برای مبارزه با مینوتور و گلوله نخ برای اینکه پس از مبارزه بتواند راه بیرون آمدن از هزارتو را پیدا کند.

تسئوس و سایر جوانان پا به هزارتو می‌گذارند در حالیکه شاهزاده آریادنه، بیرون لابیرنت یک سر نخ را در دست نگاه داشته است. تسئوس در نبردی شجاعانه با مینوتور، او را می‌کشد و به کمک نخی که آریادنه به او داده راه خروج از لابیرنت را پیدا کرده و به همراه سایر جوانان آتنی و آریادنه سوار بر کشتی راهی اتن می‌شوند. در مسیر بازگشت، شبی الهه دیانا به دیدار تسئوس می‌آید و به او می‌گوید که باید رابطه‌اش را با آریادنه قطع کند. تسئوس به اطاعت همراه با آریادنه به جزیره ناکسوس می‌روند و آریادنه را در آن جزیره رها می‌کند و بدون او به سمت آتن به راه می‌افتد ولی به علت غم حاصل از فقدان آریادنه فراموش می‌کند به قولش در مورد افراشتن بادبان‌های سفید عمل کند و اژه که از دور شاهد نزدیک شدن کشتی با بادبان‌های سیاه است، با تصور اینکه پسر و ولیعهدش را از دست داده، از شدت اندوه خود را به دریایی می‌اندازد که این روزها به نام دریای اژه می‌شناسیم.

درس‌های روانکاوانه بسیاری در این اسطوره نهفته است ولی در این مقاله قصد دارم به وجهی از این اسطوره بپردازم که در مورد شجاعت است. شجاعتی که تسئوس را به لابیرنت و به جنگ با مینوتور می‌فرستد و به او کمک می‌کند در این نبرد پیروز شود. آنچه در این مسیر به او شجاعت و ابزار لازم برای این رویارویی را می‌دهد عشق است. آریادنه است که تسئوس را مسلح می‌کند و به او نخی می‌دهد تا راهی به بیرون، به امنیت پیدا کند.

بیرون از اسطوره و در زندگی واقعی هم آنچه از بعضی از ما انسان‌های‌ شجاع‌ یا ترسویی می‌سازد همین قصه عشق و به خصوص جنس رابطه اولیه ما با مادر و یا مراقب اولیه است.

پیش از آنکه بحث را ادامه دهم لازم است در مورد یک مرحله بسیار مهم در رشد و تحول روانی کودک صحبت کنم. جایی بین شش تا نه ماهگی کودکان دچار اضطراب جدایی می‌شوند. به این معنا که هر مدل دوری از مادر برایشان بسیار اضطراب‌آور تجربه می‌شود. این دوره همانطور که اشاره شد از شش تا نه ماهگی آغاز شده و جایی در دو و نیم تا سه سالگی به تدریج فروکش می‌کند ولی کیفیت رابطه مادر و نوزاد و بعدها کودک در این دوره تاثیر مستقیمی بر سلامت و امنیت روانی فرد در مراحل بعدی زندگی  و در بزرگسالی خواهد داشت. در خلال ماه‌ها و سال‌های اولیه زندگی کودک نیاز به حضور مادری از نظر روانی زنده و حاضر دارد. اگر مادر بتواند در حد بهینه‌ای این حضور را فراهم کند، وجود او به اصطلاح در روان کودک ثبت یا درونی می‌شود و بعدها حتی در غیاب مادر، کودک/ فرد با تکیه بر آن حضور درونی شده، می‌تواند تنهایی و ترس را تحمل کرده و قدم در مسیرهای جدید و طبیعتا ترسناک بگذارد چون در واقع با درونی شدن آن مادر حاضر و زنده، فرد دیگر تنها نیست. همیشه مادر را به شکل صدایی ذهنی درون خودش دارد.

مادری که خودش اضطراب‌های شخصی‌اش را به قدر کافی حل و فصل و قابل تحمل کرده باشد وقتی کودکش آماده جدایی و تجربه استقلالی نسبی است به او این فرصت را می‌دهد که به تدریج از او فاصله بگیرد ولی همواره نخی روانی در اختیار او می‌گذارد که بتواند از طریق آن راه خانه و امنیت را پیدا کند.

ولی اگر آنقدر خوش‌شانس نبوده‌ایم که در کودکی این مراقبت را دریافت کرده باشیم چه؟ اگر حالا، در بزرگسالی، در ابتدای هر موقعیت جدید و بالقوه ترسناک صدای درونی‌مان ما را تهدید و از ادامه مسیر منصرف می‌کند باید چه کار کنیم؟

به زبان ساده‌تر، چطور می‌توانیم شجاع‌تر باشیم و گفتگوی درونی‌مان را از صدایی تهدیدکننده و دلهره‌آور به صدایی حامی و مشوق تغییر دهیم؟

کلید این معما در رابطه است. صدای تهدیدکننده درون ما تا حد قابل توجهی حاصل ثبت پیام‌های دریافتی از جانب والدین و مراقبان اولیه‌مان در سال‌های کودکی است بنابراین اکنون، در بزرگسالی، برای تعدیل این وضعیت ما به صدای جدید و در واقع به روابط جدید و متفاوتی نیاز داریم. نیاز داریم از الگوی آشنا و ثبت شده قدیمی یعنی رابطه با آدم‌های محدودکننده و کنترل‌گر فراتر رفته و رابطه با انسان‌های حمایتگر و مشوق را تجربه کنیم. البته که فراتر رفتن از محدوده آشنای تجربیات و ورود به “لابیرنت” یک الگوی جدید خود به ذاته می‌تواند ترسناک باشد و برای همین تغییر هم به شجاعتی آگاهانه نیازمندیم.

منابع برای مطالعه بیشتر:

Klein’s archaic Oedipus complex and its possible relationship to the myth of the labyrinth: notes
on the origin of courage

by: J S Grotstein

Transitional objects and transitional phenomena
by: D W Winnicott

The capacity to be alone
by: D W Winnicott

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *